کد مطلب:315308
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:384
در نشستی با علم کش و طوق کش های قدیم
گفت وگو با عباس جغدی، حاج اصغر عباسی كیا، علی فكوری زاده، شعبان قاسم نصیر و ناصر عباس خبازان.
س - آقای عباس جغدی این طوق چه زمانی حركت می كند؟
ج - این طوق شب عاشورا حركت می كند، چلوار هم به آن آویزان است.
س - منظور از چلوار چیست؟
ج - پارچه ای است كه مردم قسمتی از آن را برای شفا می برند.
س - اضافه بر علامت طوق چه چیزهایی دارد؟
ج - سپر، شمشیر، شیر و كلاخود.
[ صفحه 583]
س - آیا علامت این چیزها را ندارد؟
ج - علامت تیغه دارد.
س - هر علامتی چند تیغه دارد؟
ج - پنج تیغه، نه تیغه، هفت تیغه و بیست و پنج تیغه داریم.
س - آقای حاج اصغر عباسی كیا در چه ایامی از این طوق استفاده می كنید؟
ج - در شب تاسوعا، در روز عاشورا، این طوق قبل از شهادت طیب از ری، قیام، چهارراه مولوی، سبزه میدان، گلوبندك و میدان اعدام می گذشت و بعد به تكیه می رسید و طوق را آنجا زمین می گذاشتند.
س - حالا مسیر كجاست؟
ج - حالا حاج شیخ حسن عبدالهی مسیر را تعیین می كند.
س - آقای علی فكوری زاده چه افرادی می رفتند زیر طوق، آیا زنده اند؟
ج - عباس جغدی شعبان علی، حاج اصغر آقا، ناصر آقا و خودم.
س - از تاریخچه طوق آیا اطلاعی دارید؟
ج - سی و دو سال پیش طوق ساخته شده، قبل از سال 1340 به دست مرحوم طیب حاج رضایی افتاد بعدها شیخ حسن عبدالهی آن را خرید.
س - آقای شعبان قاسم نصیر! وزن طوق چقدر است؟
ج - معلوم نیست، زمان طیب خان سبكتر بود، اما حالا شیرها اضافه و سنگین تر شده است.
س - آقای عباس جغدی! آیا از این طوق خاطره ای دارید؟
ج - پسرم اسمش ناصر بود، طوری مریض شده بود كه دكترها جوابش كرده بودند. استكان آب كردم و به طوق زدم، یك قاشق به پسرم دادم، شفا یافت و همه، لباس هایش را تكه تكه كردند.
[ صفحه 584]
س - حالا چه آرزویی دارید؟
ج - عشقم این بود طوق بخرم.
س - آقای حاج اصغر عباسی كیا! درباره ی طوق چه خاطره ای دارید؟
ج - سال 1338 كه زیر این طوق بودم، یكی از فامیل هایم حصبه گرفته بود، یكی از كفن ها را جدا كردم و بردم برایش و شفا یافت. سه چهار سال است كه دیگر نمی توانم طوق بردارم. پیر شده ام.
س - آقای فكورزاده! شما چطور؟
ج - پایم به شدت درد می كرد، دكتر رفتم، فایده ای نداشت، آمدم دست به دامان طوق شدم و شفا یافتم و از آن به بعد همیشه زیر این طوق می روم.
س - چند سال است كه طوق برمی دارید؟
ج - پانزده سال.
س - آقای شعبان قاسم نصیر! شما چه خاطره ای دارید؟
ج - روز عاشورا با آن كه پایم شكسته بود، رفتم زیر طوق و گفتم: یا ابوالفضل العباس! و خوب شدم.
س - آقای ناصر عباس خبازان! شما چطور؟
ج - دخترم فلج شد هر جا كه رفتم جوابم كردند، از طوق شفایش را گرفتم و هنوز هم طوق می كشم.